+ یادداشت رمزی که دیروز به عنوان پیش نویس پست جدیدم نوشتم، هنوز کنار دستمه اما دستم به نوشتنش نمیره چون پر از خوشحالیه و من الان پر از غمم:(
شاید اتفاق خاصی نیفتاده باشه ولی من دیگه رمق ندارم:(((
+ نلیسادقت کردی تو 23 سالگی میری دانشگاه در حالی که دوستات تو 23 سالگی لیسانس میگیرن
23عدد عجیبیه.عددی که همیشه به جادویی بودنش ایمان داشتم.
و چه ترسناک که انقدر زود داره میاد
+ از ترحم بدم میاد من خودم این راهو انتخاب کردم پس ترحم ممنوع!
+ کنکورای پیاپی و بی ثمر منو زودرنج و ضعیف کردهکنکور شده نقطه ضعف من
+ دوستم زنگ زده میگه وااای نلیسا ورودیای جدید اومدن، دانشگاه حسابی شلوغ شده این روزا.بعد مکث میکنه، آب دهانش رو قورت میده و با لحن مهربون تری میگه: ایشالا قسمت خودت بشه بیای. و من اینور گوشی، بی حس میگم مرسی.
+ دختر خالم که برام مثل خواهرمه، دانشجو شده و هر شب ازش می پرسیدم: چی خریدی؟ کی میری؟ کلاسات کی شروع میشه؟ و
حالا از دانشگاه و کلاساش باهام حرف نمیزنهشاید فکر میکنه من ناراحت میشم ولی کاش بدونه من پر از ذوقم براش، دلم پر میکشه واسه روزی که ببینم جزو بهترینای رشتش شده.
+ خدایابس نیس دیگه؟ دلم پاییز دانشجویی میخواد یه پاییز پر از کشف چیزهای جدید این کتابام دیگه حرف جدیدی برام ندارن:(
درباره این سایت