دیشب ساعت یک رفتم سراغ دختر خاله ام و با هم رفتیم خونه ی مادربزرگ.

بساطمون رو جمع کردیم و به اتاق خرپشته کوچ کردیم، دیدیم حیفه تو این هوا، زیر سقف بمونیم و راهی پشت بوم شدیم.

همزمان با صدای محسن ابراهیم زاده ،موهامون با نسیم، به رقص دراومدن و ما شدیم شاهزاده های نیمه شبِ پشت بوم؛)

شهاب سنگ دیدم و چشمام رو بستم و دعا کردم برای خودم و دختر خاله.

با طلوع آفتاب، دیوونگی هامون جون گرفتن و پشت بوم و آسمونِ سر صبح، آتلیه ی مخصوص ما شدن.

ساعت ۷ از سرما لرزیدیم و فرار کردیم تو اتاق و تا ظهر خوابیدیم:))

+ خدا از این سرخوشی ها قسمت همه تون کنه و برای ما هم تکرارش:))

            


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Dangelo خود هیپنوتیزم رمان و داستان دوربین های دیجیتال gateway توجیه المسائل طراحان برتر Victoria نمونه شرکت آهن پرایس