کاش.
روزی آنَقدر تکنولوژی پیشرَفت میکرد،
که به جای تایپ «شَب بِخیر عزیزم»
از پُشت گوشی موبایل در عرضِ چَند ثانیه،می رفتیم.
پتو را روی عزیزِمان مرتّب میکردیم،
پیشانی اش را می بوسیدیم،
موهایَش را بو میکِشدیم،
و بَر میگشتیم سَر جای خودِمان.
آه امّا با دلتنگی بَعدش چه میکردیم ؟!
#مرضیه_ابرازه
_______________________________________________________
همسر عزیزم امشب برای تو می نویسم.
امشب قلبم پر از محبت به توست و سرشار از حس دلتنگیم.این روزها دعای شب و روزمون،پایانِ این دوریه.
یادته روزهای اول،همینقدر مشتاق همدیگه بودیم،رویامون به هم رسیدن بود.
اما بعدش.طوفانِ زندگیمون شروع شد.طوفانی که می تونست بین ما جدایی بندازه، عشق داشت جای خودش رو به نفرت می داد.
اما ما تونستیم.قول دادیم تا آخرین نفس،برای عشقمون بجنگیم.
سخت بود.خیلی جاها کم آوردیم،داد زدیم،اشک ریختیم،ناامید شدیم اما باز هم ادامه دادیم.
حالا شیرینیِ این پیروزی رو تو قلب هامون حس می کنیم.من و تو داریم ما میشیم.
مسیر روبرومون پر از سختی و پستی و بلندیه.همسفرم نترس،ما همدیگه رو داریم.
قلب های ما به هم پیوند خورده و هیچ نیرویی نمیتونه جدامون کنه.هر کجای این مسیر،هر کدوم کم بیاریم،اون یکی بارش رو به دوش میکشه و تکیه گاهش میشه تا به سلامت،این مسیر رو طی کنیم.
این روزها،جای خالیت کنارم،خیلی توی ذوق می زنه. من به محبتت نیاز دارم، نیاز دارم ناز کنم تا نوازشم کنی.
ذوق کودکانه ات برای در آغوش کشیدنم،لبخند رو به لبانم میاره.
+شکموی من، هنوزم عاشق قرمه سبزی هستی:) باشه قبوله،یک ماه قرمه سبزیِ نلی پز میخوریم*__*
راستی قولت که یادت نرفته؟؟؟ قرار شد برام یه عالمه کاکتوس بخری^___^
+وااای پس فردا میای
درباره این سایت